دستان
39.00 $ inc. GST
نویسنده: فرشته تات شهدوست
شابک: 9786227870589
موضوع: داستان عاشقانه
قطع: رقعی
جلد: شومیز
تعداد صفحات: 848 صفحه
- توضیحات
- توضیحات تکمیلی
- نظرات (0)
توضیحات
در پشت جلد کتاب می خوانیم:
صورتش را جلو برد و در گوشش گفت : «حاجی همیشه می گفت توی راهی که اولش اسم علی رو آوردی، صداقت رو بذار اون بالا مالاهای دلت که بشه چراغ راهت و سرگردون نشی میون کوچه پس کوچه های بی فاصله و حیرون و ویلونش. می گفت از ته دلت بخواه تا بشه. ببین چقدر جنم داری؟ اگه کمه، زیادش کن و اگه نیست، انقدر تو خودت بگرد تا پیداش کنی. ببین چیه و کیه که بهت امید می ده؟ حاجی می گفت همون می شه اراده ت واسه جون دادن به خواسته هات، دلیل واسه نفس کشیدنت. به هر غیرممکنی که ایمان داری یه روز ممکن می شه، فکر کن، اما فکر نکن قسمتت چیه و تقدیر چی می خواد واسه ت. ببین خودت از اون بالایی و دنیایی که افتادی وسطش تا شبانه روز توش امتحان پس بدی، چی می خوای؟ حاجی می گفت…»
دستان میان نفس های بلند جانا ادامه داد: «دونه ی سرخ تسبیحو می کشید زیر انگشت اشاره ش و می گفت ببین آرامشت کجاست؟ بذر امید رو همون جا باس بکاری پسر. اگر وجودشو داری، پس می تونی، بسم الله.»
دخترک برای این مرد دل می زد. دلش از هر جمله ی او غنج می رفت و دستان نفسش را میان بهت و پریشان حواسی، “ها” می کرد. لبخندی گرم و مملو از وجاهت روی لب آورد و گفت: «من گشتم دنبال آرامشم دختر ابراهیم خان. دنبال دختری که یه روز وسط همین کوه و کمر، خیس و ترسون و لرزون دل به دلش دادم و هوش و حواسمو با چشمای سیاهش برد.»
جانا لبخند زد؛ واقعی تر از هر وقت دیگری!
توضیحات تکمیلی
وزن | 0.74 کیلوگرم |
---|
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.